بزن آن پرده، اگر چند تو را سیم از این ساز گسسته
بزن این زخمه،
بر آن سنگ ، بر آن چوب
بر آن عشق که شاید، بردم راه به جایی...!
پرده دیگر مکن و زخمه به هنجار کهن زن
لانه ی جغد نگر کاسه ی آن بربط سغدی ز خموشی!
نغمه سر کن که جهان تشنه ی آواز تو بینم
چشمم آنروز مبیناد، که خاموش در این ساز تو بینم
نغمه ی توست، بزن آنچه که ما زنده بدانیم
اگر این پرده بر افتد، من و تو نیز نمانیم
اگر چند بمانیم و بگوییم همانیم...!